هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

هوراد جوانمرد نیک

نامه پنجاه و چهارم(سپاسگزاري)

هوراد: خدايا ازت ممنونم كه دعاي منو شنيدي و جوابمو دادي الان ديگه مطمئنم كه مامان و بابا راست ميگن كه منو خيلي دوست داري و هميشه پيشمي شكرت كه مامان و بزرگ و بابابزگمو سلامت بهم برگردوندي خيلي خيلي دوست دارم و بوست ميكنم.... ماماني: اين روزا مامان بزرگ نميتونه هورادو بغل كنه پسرم خيلي ناراحته فكر ميكنه چي شده كه مامان بزرگ بغلش نميكنه اينو از نا آرومياش و جيغاش ميشه فهميد روز اولي كه مامان بزرگ اومد خونه هوراد تا مامان بزرگو ديدي هي به پانسمان روي چشمش اشاره ميكرد مامان بزرگ گفت چشمم دودو شده يه دفعه هوراد زد ير گريه اونقدر كه به هق هق افتاد و هرچي مامان بزرگ و بقيه سعي ميكردن ساكتش كنن نميتونستن قربون پسرم برم كه اينقدر دل نازك و مهربو...
19 بهمن 1390

دعای هوراد

خدایا مامان بزرگ و بابابزرگمو دست تو میسپارم آخه فردا میخوان چشماشونو عمل کنن مامانی خیلی نگرانه رچند به روی من نمی یاره .ای خدای بزرگ درسته من خیلی پیش تو کوچیکم اما بزرگترا میگن تو کوچولوها رو خیلی دوست داری مامانی میگه تو منو حتی از اونا هم بیشتر دوست داری با اینکه مامان و بابا همش پیشمن اما میگن خدا بهت از ما هم نزدیکتره نمیتونم درست بفهمم منظورشون چیه اما فقط همینو میفهمم که خیلی دوستم داری پس ازت میخوام مامان  بزرگ و بابابزرگمو سالم و سلامت بهم برگردونی بوست میکنم از اون بوسایی که هروقت مامان و بابا رو می بوسم میگن وای غش کردیم ...بوست میکنم یه بوس گنده     ...
14 بهمن 1390

درخواست همياري

درخواست همیاری/ چراغ عمر این کودک معصوم دزفولی رو به خاموشی است (+عکس) این پسرک ۳ ساله که تقریباً نیمی از زندگی‌اش را در جدال با یک نوع سرطان بوده، اکنون با گذراندن یک دوره طولانی‌مدت شیمی‌درمانی و قرارگرفتن در سراشیبی زندگی نیازمند چند سی‌سی خون نادری است که به گفته پزشکان ممکن است در میان صدها هزار نفر، یک انسان دارای این نوع خون باشد. امیرعلی این روزها در بیمارستان شفای اهواز بستری است و منتظر روزی است که پدرش با خبر خوش برگردد و او را به زندگی بازگرداند. این پسرک ۳ ساله که تقریباً نیمی از زندگی‌اش را در جدال با یک نوع سرطان بوده، اکنون با گذراندن یک دوره طولانی‌ مدت شیمی‌درمانی و قرار گرفتن ...
11 بهمن 1390

نامه پنجاه و سوم(بام ايران)

سلام دردونه توي اين مدت اتفاقات زيادي افتاده كه براي گل پسر يه جورايي تازگي داشته يه مسافرت 3 روزه به بام ايران!!! بابايي ماموريت داشت كه بره اونجا و شوراي خانواده تصميم گرفتن كه 3نفري بريم و خاله رو هم ببينيم يادته كه همون خاله مهربوني كه براي گل پسر مانور تغذيه رو بذرگزار كرد خلاصه توي راه قند عسل كه خسته شده بود و 100 البته حق هم د اشت ماماني رو .... اي بابا دلم نمي ياد از تلخياش بگم خدارو شكر خوش گذشت ماماني بعد از 5-6 سال دوست دوران دانشگاهشو ديد و به اصرار ما رو براي شام دعوت كردن راويز كوچولوي 6 ساله هم استقبال نه چندان گرمي از هوراد كرد و از اونجايي كه كلي اسباب بازياي گرون قيمت داشت دلش نمي يومد اونا رو به هوراد  بده كه ب...
9 بهمن 1390

نامه پنجاه و دوم

سلام به روی ماه زیباترین پسر دنیا خیلی وقته مامانی چیزی برای دردونه ننوشته باور کن پسرم خیلی وقتا خیلی چیزا هست که میخوام بنویسم اما حیف که فرصت مامانی کمه بعضی وقتا میگم کاش کارمند نبودم تا بیشتر پیش تو بودم اما خب زندگی امروزی طوریه که باید کار کرد.... مامان بزرگ رفته بود مخابرات من موندم خونه تا بیان اما الان اومدن امروزم نشد برات بنویسم بدوم برم حاضر بشم و برم سر کار.... خیلی خیلی دوست دارم خیلی زیاددددددد
9 بهمن 1390
1